جهان کوچک من



ما که پول نداشتیم دماغ مان را عمل کنیم و گونه بکاریم،
 ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم،
 ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، 
ما که چشم هایمان رنگی نبود؛
 رفتیم و کتاب خواندیم؛

 و با هر کتابی که خواندیم،
دیدیم که زیباتر شدیم،
آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم،
گفتیم:
 خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت.

می دانی آن جراح که هرروز ما را زیباتر می کند، اسمش چیست؟

اسمش "کتاب" است!

چاقویش درد ندارد، امّا همه اش درمان است. هزینه اش هرقدر هم که باشد به این زیبایی می ارزد.

من نشانی مطب این پزشک را به همه ی ن می دهم:
به اولین کتابفروشی که رسیدید،
بی وقت قبلی داخل شوید،
آن طبیب مشفق،
آنجا نشسته است،
منتظر شماست!

نشانی دکترم را به شما می دهم.

عرفان_نظرآهاری


دوست میدارم آن را که برای شناخت می‌زیید و شناخت را از آن رو خواهان است که می خواهد روزی ابر انسان بر روی زمین بزیید.

دوست میدارم آن را که کار می کند و می سازد تا آنکه خانه‌ای بهر ابر انسان بنا کند و زمین و جانور و گیاه را بهر او آماده می کند تا روزی از آن ابر انسان شود
دوست میدارم آن را که به فضیلت خویش عشق می ورزد زیرا فضیلت، خواست خدنگ اشتیاق است.
چنین گفت زرتشت 
زرتشت


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

سرزمین برنامه ها Yellowish حرف دل تردیدها و دوراهی های زندگی من مدل های مختلف مانتو و خرید مانتو پاورپوینت های درسی پایه دهم یازدهم دوازدهم خرید کتاب های الکترونیکی سرما گسیل گیل مشاوره املاک سیب نقره ای وب ناز